
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۱۹
۱
روز ابر است و دهد ساقی جان ساغر ما
سایه رحمت او کم نشود از سر ما
۲
یکدم ای عمر از درما نیز درآی
پیش از آن دم که عجل حلقه زند بر درما
۳
خاک ما سوختگان خوار نه بینی که فلک
نیل رخساره ما ساخت زخاکستر ما
۴
نخل مقصودی و از شاخ وصالت ما را
بر امید همین بس که نشینی بر ما
۵
اشک چون سیم و رخ چون زرما بین نظری
ایکه هرگز نظرت نیست بسیم و زر ما
۶
سر ببالین ننهم از ستمت بسکه شود
بسته از خون جگر بر تن ما بستر ما
۷
ما که هستیم غلام تو ز روی اخلاص
زانکه باشی به یقین در همه جا مهتر ما
۸
شکر داریم چو اهلی بجگر خواری خود
که رسد از کرمت آنچه بود در خور ما
تصاویر و صوت

نظرات