
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۰۳
۱
به زهر چشم دهی جان و دل فرحناک است
چه دلبری تو که زهر از کف تو تریاک است
۲
چه شد که جامه یوسف شد از زلیخا چاک
هنوز جان زلیخا ز دست او چاک است
۳
مباش همدم هرخس کز او بود جان بخش
حیات خضر کز آلایش جنان پاک است
۴
فرشته محرم دل نیست دیوره چه سگ است
چو گل مجال ندارد چه جای خاشاک است
۵
گرت هوای بلندیست میل پستی کن
که پای خاک نشینان بر اوج افلاک است
۶
درین چمن چه گل چشم بسته یی اهلی
بزخم کشته غم بین که در دل چاک است
تصاویر و صوت

نظرات
بهروز خشت زر