
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۱۴
۱
سکون خاطر من بی تو سرو قامت نیست
چو باد یک نفسم بی تو استقامت نیست
۲
به جرم عشق اگر من سزای سوختنم
تو خود بسوز مرا حاجت قیامت نیست
۳
بجان دوست که گر صد هزار سرو بود
بناز و شیوه یکی چون تو سرو قامت نیست
۴
درین خرابه که خار ملامت است همه
بجز طریق محبت ره سلامت نیست
۵
ندانمت ز چه کیشی چه دینت آیین است
که چشم مست تو از کشتنش ندامت نیست
۶
ز پیر میکده اهلی، طلب جوانمردی
که شیخ صومعه را هرگز این کرامت نیست
نظرات