اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۲۲۰

۱

خوش درآ در خانه دل زانکه جان از خانه رفت

کم کن این نا آشنایی کز میان بیگانه رفت

۲

خرم آن کز بهر دل جان و جوانی جمله باخت

چون زلیخا در طریق عاشقی مردانه رفت

۳

شمع من سر تا قدم حسن است و لطف و مردمی

آتش خشمی که بودش بر سر پروانه رفت

۴

پنج روزی مانده، از میخانه چون بیرون رود

هر که او پنجاه سالش عمر در میخانه رفت

۵

شانه گفت: از زلف او تا بی گشادن مشکل است

حالیا حرف امیدی بر زبان شانه رفت

۶

دانه خالت که بر رخ دلفریب افتاده است

ای بسا مرغ دلی کو بر سر این دانه رفت

۷

جان من دریاب اهلی را درین دیر خراب

پیش از آن روزی که گویی گنج ازین ویرانه رفت

تصاویر و صوت

نظرات