اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۲۲۳

۱

سرومن، صد خارم از دست تو در پا رفته است

دست من گیر از کرم چون پایم از جا رفته است

۲

بعد از این خواهد ز صحراسیل خون آمد بشهر

بسکه خون دل ز چشم ما بصحرار رفته است

۳

هیچکس را خاری از دست غمت بر پا نرفت

هر چه رفت از زخم بیداد تو بر ما رفته است

۴

آفتاب من اگر از روی زین گردد بلند

پست گردد کار مه هر چند بالا رفته است

۵

کس بیوسف ننگرد از گرمی بازار تو

بلکه چون یوسف هزار اینجا بسودار رفته است

۶

خسروان را آرزوی لعل شیرین تو کشت

کوهکن دروادی حسرت نه تنها رفته است

۷

در سر کوی بتان اهلی گر رفت رفت

صد هزاران دین و دل اینجا بیغمار رفته است

تصاویر و صوت

نظرات