
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۳
۱
آتشین لعلی که همچون شمع جان سوزد مرا
بر زبان گر نام او آرم زبان سوزد مرا
۲
آن لب خندان نمی سوزد بداغ حسرتم
این که بر ریشم نمک می پاشد آن سوزد مرا
۳
غنچه وارم بهر او صد داغ پنهان بر دل است
آشکارا خندم و داغ نهان سوزد مرا
۴
گریه ام روغن ز مغز استخوان ریزد چو شمع
بسکه داغ عشق مغز استخوان سوزد مرا
۵
آتش غیرت چو بلبل سوزدم کانشاخ گل
دیگران را در کنار و در میان سوزد مرا
۶
مهربانی های او یاد آرم و سوزم کنون
آتشی کافروخت اول این زمان سوزد مرا
۷
اهلی از داغ غمم چون شمع بی تاب و توان
آتش غم چند جان ناتوان سوزد مرا
تصاویر و صوت

نظرات