
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۳۰
۱
رقیب مانع دیدار یار من شده است
عجب ستاره نحسی دچار من شده است
۲
برزوگار که این فتنه بود کز خط تو
بلای جان من و روزگار من شده است
۳
بخون دیده و دل لعبتی که پروردم
چرا چو گوهر اشک از کنار من شده است
۴
کسی که از غم عشق تو عیب من میکرد
چو دید روی ترا شرمسار من شده است
۵
بیار باده و بی اختیارم از می کن
چرا که کار من از اختیار من شده است
۶
از آن خوشم که چو اهلی، بباد شد خاکم
که یارش آینه صاف از غبار من شده است
نظرات