
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۳۴
۱
جهان جوان ز بهار و خزان پیری ماست
کنون بساغر می وقت دستگیری ماست
۲
تو مست عیش و فقیران غبار غم دارند
ترا چه غم ز غبار غم و فقیری ماست
۳
وصال چشمه خورشید سایه تابش نیست
مگو که دوری از آب حیات سیری ماست
۴
اگر چو ذره دلیریم پیشت ای خورشید
هم از حمایت مهر تو این دلیری ماست
۵
خلاص ما ز اسیری مباد تا به ابد
اگر مراد توای دوست در اسیری ماست
۶
سخن ز وصف جوانان دلپذیر مگوی
اگر مراد تو ناصح سخن پذیری ماست
۷
غم از قیری ما نیست ذره وش اهلی
که آفتاب در آن کو بصد حقیری ماست
تصاویر و صوت

نظرات