
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۳۸
۱
وادی مجنون و شان، عالم آزادی است
از همه غم رسته است هر که درین وادی است
۲
مرد ره عشق را از غم و شادی چه فکر
مرد نیی گر ترا فکر غم و شادی است
۳
بامی همچون چراغ ظلمت غم باک نیست
گم نشود هر کرا پیر مغان هادی است
۴
نسبت موی ترا باد بسنبل چو کرد
هیچ پریشان مشو کاین سخن بادی است
۵
گو بنشین و مبر سعی ره کعبه هیچ
هر که ز کم همتی در غم بی زادی است
۶
اهلی، اگر چشم یار خانه مردم کند
وای بر آن خانه یی کش دل آبادی است
تصاویر و صوت

نظرات