
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۵۱
۱
درخت وادی ایمن بنور عشق کسی است
اگرنه عشق بود هرچه هست خار و خسی است
۲
چو صبح همنفس مهر آفتابی باش
مزن به هر زه نفس زانکه زندگی نفسی است
۳
خراب سیمبری باش و گنج زر بگذار
که در خرابه عالم ازین متاع بسی است
۴
دلی که عاشق شمعی بود چو پروانه
اگر نسوخت نه عاشق بود که بوالهوسی است
۵
کسی چو خضر بآب بقا رسد اهلی
که یار تشنه لبی دستگیر باز پسی است
تصاویر و صوت

نظرات