
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۵۴
۱
پیری خزان تازه بهار جوانی است
وقت شباب خوش که گل زندگانی است
۲
ایساقی صبوح که چون آفتاب صبح
خار و گل از فروغ رخت ارغوانی است
۳
جامی ببخش و چهره ما لاله رنگ کن
کاندر بهار عمر رخ ما خزانی است
۴
جام شراب و کنج خرابات و وصل یار
عیش نهان مگوی که گنج نهانی است
۵
پیش می صبوحی رندان و خواب امن
شاهی و پاسبانی لشگر شبانی است
۶
آن مدعی است کز پی شهرت چو برق سوخت
خرم کسی که سوخته بی نشانی است
۷
اهلی، نشان از آن خط لب میدهی مگر
با طوطیان غیب ترا هم زبانی است
تصاویر و صوت

نظرات