
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۵۵
۱
حیاتی با رخ خوی کرده اوست
که صد خضر و مسیحا مرده اوست
۲
من از بالای او دارم شکایت
که در عالم بلا آورده اوست
۳
چراغ زاهد از عشق ار نیفروخت
نه از عشق از دل افسرده اوست
۴
بر افکن پرده ای باد از رخ گل
که گنج حسن زیر پرده اوست
۵
سگش را گر شوم قربان چه منت
که مغز استخوان پرورده اوست
۶
چو بی آزار نتوان در جهان زیست
خوشا دلخسته یی کازرده اوست
۷
رقیب از خون دل پی برد آخر
که اهلی صید پیکان خورده اوست
تصاویر و صوت

نظرات