
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۶
۱
این است نهان از نمک آن تازه جوان را
کز هوش رود هرکه تماشا کند آن را
۲
آهوی ختایی فکند نافه بصحرا
گر بنگرد آن خال و خط مشک فشان را
۳
خامان دل آسوده که از داغ ملامت
سوزند دل بر همن سوخته جان را
۴
گر چشم خدابین دهد این طایفه را حق
ترسم بخدایی بپرستند بتان را
۵
چون شمع زبان سوز بود وصف رخ گل
ای بلبل شوریده نگهدار زبان را
۶
گر سر دهانت به گمان نیز نیاید
ره در دهنت نیست یقین را و گمان را
۷
اهلی، صفت زلف درازش نتوان کرد
کوتاه کن ای دلشده این شرح و بیان را
نظرات