
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۶۶
۱
شبی که بی تو برین پیر خسته حال گذشت
شبی گذشت که گویی هزار سال گذشت
۲
مگر بیایی و عمری نوم دهی از وصل
که عمر من همه دور از تو در ملال گذشت
۳
خبر نداشتم از بیخودی که چون رفتی
تو خود بگوی که بر جان من چه حال گذشت
۴
نصیحتم مکن ای همنفس که تشنه لبم
نمی توانم از آن چشمه زلال گذشت
۵
ز بخت خفته چه در خواب غفلتی اهلی
که روز هجر رسید و شب وصال گذشت
نظرات