اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۲۷۶

۱

بهلاک خود نپوشم نظر از رخ چو ماهت

که هزار جان شیرین بفدای یک نگاهت

۲

اگرم کشی چه حاجت بهزار تیر مژگان

که بس است یک اشارت ز دو نرگس سیاهت

۳

چو تو پادشاه حسنی غم دادخواه می پرس

که به پرسشی شود خوش دل ریش دادخواهت

۴

ولی از غرور خوبی بگدا کجا کنی رحم

که نگه نمی فتد هم به هزار پادشاهت

۵

چو مگس به خوان وصلم بحساب اگر نیاری

بسم این که در شمارم بسیاهی سپاهت

۶

سر خون خلق داری منه از دلم برون پای

که ز تیر آه مردم دل من بود پناهت

۷

بحیات جاودانی نرسی چو خضر اهلی

مگر آنکه درد جامی برسد ز دست شاهت

تصاویر و صوت

نظرات