
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۷۷
۱
همچو چنگ افغان من بیزخم بیدادی نخاست
تا رگ جان از تو نخراشید فریادی نخاست
۲
پیش من باد است آهی کاین حریفان میکشند
ناله جانسوز هرگز از دل شادی نخاست
۳
مادر ایام چندانک آدمی میپرورد
از کنار آدمی هرگز پریزادی نخاست
۴
از نیاز ما اسیران همچو سرو آزادهاند
چون تو در گلزار خوبی سرو آزادی نخاست
۵
خود گرفتم در چمن شمشاد خیزد همچو تو
چون رخ خوب تو هرگز گل ز شمشادی نخاست
۶
نام جان بخشت که برد؟ ای خسرو شیریندهن
کز پس هر سنگ در کوی تو فرهادی نخاست
۷
بر درت اهلی نشست و خاست، از مردم برید
بیقدت یک لحظه گر بنشست بیبادی نخاست
تصاویر و صوت

نظرات