
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۸
۱
منه بخاک ره ای یوسف آن کف پا را
قدم بدیده ما نه عزیز کن ما را
۲
تو شمع مجلسی از باده گر شوی سر گرم
جگر کباب کنی عاشقان شیدا را
۳
چون مدعی ببرد کف ز دیدن یوسف
نگاه کن که چه بر دل رسد زلیخا را
۴
به گشت باغ بر افشان چو شاخ گل دستی
به رقص آر سهی قامتان رعنا را
۵
تو را که این شکرستان بود روا نبود
که زهر چشم دهی طوطی شکرخا را
۶
هلک آن لب لعلم که چون سخن گوید
ز آسمان بزمین آورد مسیحا را
۷
کسیکه دید بخوابت چو دیده اهلی
دگر بخواب نه بیند دل شکیبا را
تصاویر و صوت

نظرات