اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۲۸۰

۱

در بهار نوجوانی باغ ما از گل تهی است

در خزان پیری امید گل ازوی ابلهی است

۲

ساقی، از جامی بگیرم دست کاین دلتنگ را

صدهزاران آرزو در جان و دست او تهی است

۳

باده خور با نو غزالان وز فلک یاری مجوی

کاین پلنگ پیر با شیران ره در روبهی است

۴

خلعت شاهی بگو در وصله خاصان نشین

خرقه پشمینه بر ما خلعت شاهنشهی است

۵

شب نشین خلوت معنی کجا آرد بیاد

روز عیش سربلندان را که رو در کوتهی است

۶

روح پرور باش و ز ضعف آسوده باش

کز ریاضت تن چو لاغر گشت جان در فربهی است

۷

طعنه بر روشن دلان کم زن که در بازار عشق

سادگی آیینه را از غایت کار آگهی است

۸

در دو عالم پیرو پیر مغان اهلی بود

در ره دنیا و دین بی پیر رفتن گمرهی است

تصاویر و صوت

نظرات