
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۸۹
۱
کار از دهان او همه دم بر مراد نیست
بر هیچ اعتبار و بهیچ اعتماد نیست
۲
بازآ که غنچه وار دل تنگ بسته است
غیر از نسیم وصل تو هیچش گشاد نیست
۳
جان حزین من که کسی یاد او نکرد
در ورطه غمی است که کس را بیاد نیست
۴
تو جان عالمی نه پری و نه آدمی
آدم فرشته خوی و پری حور زاد نیست
۵
ای چرخ کج نهاد بما راست چون شوی
جز کجروی چو هیچ ترا در نهاد نیست
۶
اهلی بجور یار چو خود دل نهاده یی
بیداد او گرت بکشد جای داد نیست
نظرات