
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۲۹۳
۱
خوش نیست بی تو ساقی گر بزم خلد باقی است
از صحبت دو عالم مقصود روی ساقی است
۲
خاکم بباد دادی دامن فشاندی اما
تا دامن قیامت گرد ملال باقی است
۳
صحبت خوش است با تو گر اتفاق افتد
کوشش چه سود دارد چون دولت اتفاقی است
۴
لعل ترا چه نسبت با چشمه حیات است
هرکس که این نیابد در عین بی مذاقی است
۵
آیینه ام و ما را حال نهان عیان است
راز درون پاکان روشن ز بی نفاقی است
۶
فیض دم مسیحا ار همنشین جان است
جان بخش شد نسیمی کو با گلی ملاقی است
۷
از چنگ و بحث زاهد در خانقه بمردم
با او عذاب گورم خوشتر زهم و ثاقی است
۸
باشد چراغ اهلی روشن شود ز شمعی
کز لمعه ای نورش یک لمعه با عراقی است
تصاویر و صوت

نظرات