
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۳
۱
آنکه نور دیده سازد روی آتشناک را
سرمه چشم ملائک ساخت مشتی خاک را
۲
گر دل آدم نبودی جلوهگاه حسن او
با گِل آدم چه نسبت بود جانِ پاک را
۳
آه از این نقاش شورانگیزْ کز نقش بیان
زنگ از دل میبرد آیینه اِدراک را
۴
تا ابد از صورت شیرینلبان پرویزوار
دیده از حیرت ببندد خسرو افلاک را
۵
هر که کرد از شِکَّر لطف خودش شیرین زبان
زهر حسرت میدهد نوش لبش تریاک را
۶
ای که میگویی ، خَرامِ قدِّ خوبان دل بَرَد
این خرامیدن که داد آن قامت چالاک را
۷
گر نکردی خون اهلی چشم خوبان را حلال
تیغ خونریزی ندادی غمزه بیباک را
تصاویر و صوت

نظرات
سیدمحمد جهانشاهی