
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۳۰۳
۱
سر رشته غم دل چون شمع جانگدازست
کوته کنم حکایت کاین قصه بس درازست
۲
او همچو سرو سرکش من خاک ره چو سایه
آن رسم ناز و شوخی وین شیوه نیازست
۳
آن سرو ناز، کاری نگشاید از نیازم
تا من نیاز دارم او در مقام نازست
۴
در کوی بت پرستان خاموش باش زاهد
کانجا می حقیقت در ساغر مجازست
۵
مارا بحسن صورت مجنون نساخت آن مه
محمود را محبت با سیرت ایازست
۶
گردون گرت نماید از حقه مهره مهر
بازی مخور که گردون تا هست حقه بازاست
۷
گر گنج وصل خواهی لب تشنه دار اهلی
یعنی کلید این در دردست اهل رازست
نظرات