اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۳۰۵

۱

سرمه ره دردیده زان دارد که خاک پای اوست

هرکه را باشد ادب درچشم مردم جای اوست

۲

شاخ گل را با چنان حسنی که از گل حاصل است

داغ حسرت بر دلش از قامت رعنای اوست

۳

زان گنهکاری که با قدش بدعوی سروخاست

سایه بر خاک خجالت دایم از بالای اوست

۴

آن بهشت حسن کز خوبی قیامت میکند

چون توان گفتن که در عالم کسی همتای اوست

۵

چشم مست او بشوخی گرچه خونم می خورد

در درونم دل کباب از آتش سودای اوست

۶

بی جمال او چه کار آید گلستان جهان

کاین چمن چشم و چراغش نرگس شهلای اوست

۷

آنکه همچون نخل گل سرتاقدم خوبی بود

گر کشد اهلی بغم آنهم ز خوبیهای اوست

تصاویر و صوت

نظرات