
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۳۰۷
۱
ای لعبتی که مثل تو کس در زمانه نیست
خوشتر ز صورت تو درین کارخانه نیست
۲
از زخم تیرتست مرا استخوان سفید
مت کشته توایم و ازین به نشانه نیست
۳
شیرین حکایتی است که هر چند کوهکن
جان میکند حکایت او جز فسانه نیست
۴
هرچند پا برهنه روم در رکاب تو
هیچم نوازشی بسر تازیانه نیست
۵
در سجده ام تواضع و مستی بهانه ایست
زین بهترم بسجده ساقی بهانه نیست
۶
سیرم ز خلد و گندم آدم فریب او
مرغ دل مرا هوس آب و دانه نیست
۷
اهلی مسیح اگر بفلک رفت گو برو
مارا هوای رفتن ازین آستانه نیست
نظرات