
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۳۲۴
۱
گردون که کین اهل نظر در نهاد اوست
اسباب نامرادی ما بر مراد اوست
۲
ساغر بغیر داد مرا زهر غم دهد
پیش که داد یار برم دار داد ازوست
۳
می خوردنم بیاد لبش بود وین زمان
خون دلی که میخورم آنهم بیاد اوست
۴
امروز در دلم گرهی از غم است سخت
کو ناو کی که چشم دلم بر گشاد اوست
۵
اهلی متاع او سخن است و درین زمان
چیزی که نارواست متاع کساد اوست
نظرات