
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۳۲۶
۱
یافت از یوسف پدر بویی اگر رویش نیافت
یوسف من آنچنان گمشد که کس بویش نیافت
۲
خاک شو گر مهر ازو داری کز آن خورشید رخ
هرکه خاک ره نشد یکذره ره سویش نیافت
۳
کشته او از محبت تا کسی چون من نشد
معجز عیسی ز سحر چشم جادویش نیافت
۴
جان شیرینم فدایش کرد و هرگر جان من
یک نظر بی زهر چشم از تلخی خویش نیافت
۵
عمر اهلی گرچه در پای سگانش صرف شد
مردمی در هیچکس غیر از سگ کویش نیافت
نظرات