اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۳۲۹

۱

از بسکه جان به تشنه لبی درد کرده است

آب حیات بر دل من سرد کرده است

۲

امروز یافتم که چه درد از میان خلق

مجنون و شان گمشده را فرد کرده است

۳

گیرم که نیست ناله ام از غم نه عاقبت

دردی است در دلم که رخم زرد کرده است

۴

فریاد از آن غزاله مشکین که بوی او

ماراچو باد صبح جهانگرد کرده است

۵

اهلی بکنج صومعه سلطان وقت بود

عشقش گدای میکده پرورد کرده است

تصاویر و صوت

نظرات