اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۳۳۰

۱

جمال شمع چو خورشید عالم افروزست

ستاره سوخت پروانه سیه روزست

۲

لبت که آب حیات است ببر تشنه لبان

ببخت من چو رسید آتش جگر سوزست

۳

اگر چه لاله حسرت دمید از گل ما

هنوز داغ تو بر جان حسرت اندوزست

۴

بغیر بخت بد خود شکایت از که کنم؟

که مهربان من از بخت من بد آموزست

۵

منم که روز و شبم صرف آن بهشتی روست

وگرنه در غم فردای خود که امروزست

۶

مدوز چاک جگر ای طبیب اهلی را

که طعن همنفسان ناوک جگر دوزست

تصاویر و صوت

نظرات