اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۳۳۱

۱

مگو که ماه رخ او ز گلرخان بگذشت

که این ستاره ز خورشید آسمان بگذشت

۲

فدای دست و کمانش شوم که صید از ذوق

خبر نداشت که تیرش ز استخوان بگذشت

۳

برون کشید مرا مو کشان ز حلقه ذکر

بهای و هوی صبوحی که سر خوشان بگذشت

۴

من از کجا و وصال از کجا چه حرف است این

بخود نبودم و حرفیم بر زبان بگذشت

۵

نهان چگونه اند از تو حال دل اهلی

کنون که پرده بر افتاد و کار از آن بگذشت

تصاویر و صوت

نظرات