
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۳۳۴
۱
کشتهٔ تیرت که ازوی استخوانها مانده است
گرچه خود رفت از میان اما نشانها مانده است
۲
حسرت درد تو با من ماند و جان و دل نماند
شکر ایزد گرچه آنها رفت اینها مانده است
۳
گر پرد بر خاک ما مرغ هوا گردد کباب
بس که در خاکستر ما سوز جانها مانده است
۴
تا ابد عشق من و حسن تو ماند در میان
زانکه در هر گوشه از ما داستانها مانده است
۵
گر نماند از بار محنت اهلی مجنونصفت
باری از عشق تو نامش بر زبانها مانده است
نظرات