
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۳۵
۱
آن کعبه جان سوی خود میخواند از یاری مرا
ای گریه در خون جگر آلوده نگذاری مرا
۲
بودم من ای خورشید رخ در خاک خواری ذره وش
برداشتی از خاک ره با این همه خواری مرا
۳
من چون سگ کوی توام خواهی بخوان خواهی بران
کز خشم اگر رانی گهی از لطف بازآری مرا
۴
ساقی چو نرگس بیش تو چون سر بر آرم من ز شرم
کز ساغر لطف و گرم شرمنده میداری مرا
۵
چون شیشه گر خونم خوری شادم کرین خون ریختن
بوی محبت می دمد با آنکه خونخواری مرا
۶
محوم من ای خورشید رخ اهلی صفت در مهر تو
زان در حساب عاشقان یک ذره نشماری مرا
نظرات