
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۳۵۳
۱
آن سرو هرگه از نظر من گذشته است
گویی که تیری از جگر من گذشته است
۲
دامان ناز بر زده چون سرو میرود
گویی ز جوی چشم تر من گذشته است
۳
بر بیستون ز تیشه فرهاد کی گذشت
آنها که از غمش بسر من گذشته است
۴
چون سایه سوخت از اثر آتش دلم
خورشید اگر برهگذر من گذشته است
۵
اهلی مگو حذر کن از آن شوخ سنگدل
اکنون که کار از حذر من گذشته است
تصاویر و صوت

نظرات