اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۳۵۵

۱

گر بمسجد گذری با این رخ و آن چشم مست

کافرم گر صد مسلمان را نسازی بت پرست

۲

عاقبت از هستی خد بگسلد ای آفتاب

هرکه همچون ذره دل بر رشته مهر تو بست

۳

کردیم هندوی چشم آیینه دار روی غیر

روسیاهش کردی و آیینه اش دادی بدست

۴

فتنه روز قیامت سرزند از خاک من

بر سر خاکم دمی چون سرو اگر خواهی نشست

۵

با وجود سرو نازی آن چنین بالا بلند

بسته طوبی نباشد غیر همتهای پست

۶

گر زدی سنگی بغیری بر دل دیوانه خورد

دیگران را سرشکست این سنگ و ما را دل شکست

۷

زان دهان امید نبود هیچ صاحب هستیش

با وجود هستی اهلی درین امید هست

تصاویر و صوت

نظرات