اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۳۷۴

۱

دید چشمم پای او بر خاک و خاک ره نگشت

خاک در چشمم چرا خاک ره آن مه نگشت

۲

تا ندادم جان، طبیب دل نیامد بر سرم

کس طبیب دردمندان حسبه لله نگشت

۳

من نه آن مردم که کس از حال خود آگه کنم

مردم از درد و کسی بر درد من آگه نگشت

۴

وه که آن سنگین دل کافر نهاد از خشم و ناز

صد رهم کشت و پشیمان از جفا یک ره نگشت

۵

شاه حسن آنکس بود کورا بود حسن و وفا

یوسف از خوبی بملک حسن شاهنشه نگشت

۶

سبزه آن خط به اهلی چشمه حیوان نمود

هرکه خضرش رهنمای راه شد گمره نگشت

تصاویر و صوت

کلیات اشعار مولانا اهلی شیرازی به اهتمام و تصحیح حامد ربانی ۱۳۴۴ - تصویر ۱۹۹

نظرات