
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۳۷۵
۱
گر یار مرا میل من خسته بسی نیست
من دانم و او محرم این راز کسی نیست
۲
گر بوالهوسان را هوس شربت وصل است
مارا بجز از چاشنی غم هوسی نیست
۳
من بنده آن شوخ که از تندی و تلخی
بر شکرش آلایش چشم مگسی نیست
۴
جور و ستم یار کشم تا نفسی هست
چون طاقت نادیدن یرام نفسی نیست
۵
آن مرغ که از صحبت گلزار خروشد
گو شکر کن آخر که چومن در قفسی نیست
۶
گر پیش و پسی در ره عمرست زمردن
در راه شهیدان وفا پیش و پسی نیست
۷
آنرا که بود عهد و وفا با همه اهلی
جز پیر خرابات درین راه کسی نیست
نظرات