
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۳۷۸
۱
خواب مرگم باد اگر دور از تو خوابم آرزوست
خون خورم بی چشم مستت گر شرابم آرزوست
۲
دل کبابم روز و شب در آرزوی آنکه تو
مست چون ازمی شوی گویی کبابم آرزوست
۳
سر بفتراک تو باید بستنم ای شهریار
من که گاهی بوسه بر ران رکابم آروزست
۴
گنج قارون از خدا خواهم که پاشم در رهت
این بود چیزی کزین دریر خرابم آرزوست
۵
من چه سگ باشم که در کوی توام راهی بود
همنشینی با سگان هم از چه بابم آرزوست
۶
خورد و خوابم بیخودی از خون دل خوردن بس است
کافرم گر بی تو دیگر خورد و خوابم آرزوست
۷
اهلی لب تشنه را آب حیات از لب بده
خاک باد آتش شوقم گر آبم آرزوست
نظرات