
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۳۸۴
۱
چو خط به کشتنم آورد لعل خندانت
بکش وگرنه کند بخت من پشیمانت
۲
گمان برند که یوسف ز چه برون آمد
چو ماه چهره برآرد سر از گریبانت
۳
تو کعبه دل و جانی و عید مشتاقان
زهر کنار بود صد هزار قربانت
۴
زناز سرو بلند تو من عجب دارم
که دست کوته عاشق رسد بدامانت
۵
ز گریه دامن ما مفلسان شود پر در
چو درج در بگشاید دهان خندانت
۶
گرم بهجر کشی ور بوصل زنده کنی
از آن چه سود ترا و ازین چه نقصانت
۷
ز حسن خط تو شاید که سر برون آرد
هزار یوسف مصر از چه زنخدانت
۸
سگ در تو بامید آن بود اهلی
که خاک راه شود زیر پای دربانت
نظرات