اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۳۸۹

۱

درد می مرهم ریش دل بیمار غم است

ورنه از دولت ساقی می صافی چه کم است

۲

وصل لذت ندهد تا نچشی زهر فراق

لذت عشق هم از چاشنی زهر غم است

۳

درد جامی که رسد از تو غنیمت شمریم

در دو صافی ز کفت هرچه بود مغتنم است

۴

ای مسیحا نفس آخر چه شود گر ز کرم

بازپرسی که دل خسته ما درچه دم است

۵

چون کبوتر دل ما صید در و بام تو شد

پاس مرغ دل ما دار که صید حرم است

۶

کوس بدنامی ما در همه آفاق زدند

آتش سینه ما در همه عالم علم است

۷

کیست اهلی؟ که گدایی کند از لعل تو لیک

چشمه نوش لب لعل تو بحر کرم است

تصاویر و صوت

نظرات