
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۳۹۶
۱
یار اگر زان رقیبان و گرزان من است
گنج مهر او که مقصودست در جان من است
۲
آب حیوان کز لطافت مرده را جان میدهد
گر خرامد بر زمین سرو خرامان من است
۳
در جهان یک روز اگر طوفان نوح افتاده است
دمبدم در کوی او از گریه طوفان من است
۴
زین چمن هرجا گل عیشی است در دست کسی است
هرکجا خاری بود دستش بدامان من است
۵
ساقی دوران شراب نوش دادی پیش ازین
نوبت زهر غم است اکنون که دوران من است
۶
در نهاد چرخ کین من زرشک عشق اوست
مهر ظاهر دارد اما خصم پنهان من است
۷
من نه خود پیرانه سر اهلی گریبان میدرم
دست بیداد جوانی در گریبان من است
نظرات