
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۴
۱
ای به خاطر صد غبار از رشک تو آیینه را
کرده چاک از دست تو ماه منور سینه را
۲
با تن چون برگ گل پشمینهپوشی کردهای
زان بنوت نافه پوشد خرقه پشمینه را
۳
از میان انبیاء مهر نبوت زان تست
گنج علمی لاجرم مهری بود گنجینه را
۴
گر نمایی روی روشن کی دگر آیینه گر
پرده زنگاری از رخ بر کشد آیینه را
۵
دیده روح الامین از شرح صدرت نور یافت
روشن آن چشمی که دید آن سینه بی کینه را
۶
شد شب قدری شب آدینه تا مخصوص تست
غایت قدر است ازین نسبت شب آدینه را
۷
آنچه من دوش از قیام قامتت دیدم بخواب
تا قیامت عاشقم خواب شب دوشینه را
۸
با خیالت از ازل اهلی چو می بازد نظر
روی بنما یک نظر این عاشق دیرینه را
نظرات