
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۴۰۰
۱
می خور که فکر عالم پر غم نباشدت
عالم خوش است اگر غم عالم نباشدت
۲
با غم دلا بساز که این هم ز لطف اوست
با او چه میکنی اگر این غم نباشدت
۳
زان درد خوشه چین نکند در دل تو کار
کز خرمن مراد جوی کم نباشدت
۴
در صید مرغ دل رخ همچون گلت بس است
حاجت بدام سنبل پر خم نباشدت
۵
زخمی که یار مرهم او می شود چه غم
زخم آن زمان بد است که مرهم نباشدت
۶
کی سر غیب روی نماید چو جم ترا
گر روی دوست آینه جم نباشدت
۷
اهلی چو از غم تو دل دوست خرم است
غمگین مباش گر دل خرم نباشدت
تصاویر و صوت

نظرات