
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۴۲۳
۱
از روزگار تیره دلم بر غبار چند؟
روزم سیاه شد ستم روزگار چند؟
۲
ای آفتاب، شام غم صبح عیش کن
دود چراغ و محنت شبهای تار چند؟
۳
از خون دل کنار و برم لاله زار شد
خود در میان آتش و گل در کنار چند؟
۴
وصلت بکام غیر و من از غیرتم هلاک
چون دست من بگل نرسد زخم خار چند؟
۵
عمری بود که منتظر جان سپردنم
مردم ز انتظار اجل، انتظار چند؟
۶
شد اهلی از جفای تو دیوانه عاقبت
عقل و شکیب تاکی و صبر و قرار چند؟
نظرات