اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۴۳

۱

شیشه پر از زهر چند چرخ ستم پیشه را

کیست که سنگی زند بشکنداین شیشه را

۲

رهزن نقد حیات جز غم و اندیشه نیست

می خور و در کنج دل ره مده اندیشه را

۳

شعله شوقت که زد در رگ و جان آتشم

در تن من همچو شمع سوخت رگ و ریشه را

۴

مست سر کوی تو جان برقیبان نداد

کی به سگان میدهد شیر تو سر بیشه را

۵

از تبر کوهکن آتش از آن می جهد

کز شرر آه او سوخت دل تیشه را

۶

اهلی اکر کوته است دست تو از دامنش

بخت ندارد بلند دست تهی کیسه را

تصاویر و صوت

نظرات