
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۴۳۳
۱
گاهم دو آهوی تو سگ خویش خواندهاند
گاهم به سنگ تفرقه از پیش راندهاند
۲
ما دل نمیبریم که شاهان چو باز خود
کس را نراندهاند که بازش نخواندهاند
۳
ما را چو چشم خویش حریفان بیوفا
مخمور و ناتوان به کناری نشاندهاند
۴
تا دادهاند جرعهٔ جامی ز لعل خویش
خوبانِ عشوهساز به جانم رساندهاند
۵
آن را که دادهاند بتان نوشلعل خود
از زهر چشم چاشنیی هم چشاندهاند
۶
اهلی به درد بیدلی و بیکسی بساز
درمان طلب نکن که طبیبان نخواندهاند
نظرات