
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۴۳۶
۱
امروز دل از آینه جان نظرت کرد
عاشق نظر امروز بچشم دگرت کرد
۲
می نوش که مهلت نبود در چمن عمر
کز آب حیاتی که بباید گذرت کرد
۳
در میکده از جرعه کسی هیچ کمی نیست
سودای زیادت طلبی در بدرت کرد
۴
افسانه واعظ خبر گمشدگان است
خاک ره او باش که از خود خبرت کرد
۵
خوش باش اگرت یار جدا کرد سر از تن
شکر کرمش گوی که بی درد سرت کرد
۶
اول بکشیدی ز قدم یار که سهل است
امروز مکن ناله که ره در جگرت کرد
۷
اهلی،مس قلبی تو، ولی زر شوی از عشق
زان روی که اکسیر سعادت نظرت کرد
نظرات