اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۴۵

۱

جایی که بجوش آرد گل بلبل زاری را

شاید که چو ما سوزد حسن تو هزاری را

۲

بشناس حق اشگم کز آب دو چشم من

بشکفت گل خوبی بس لاله عذاری را

۳

از جور تو گر نالم آزرده شوی ناگه

کس یار نیازارد آنگه چو تو یاری را

۴

آخر زشب هجرم صبحی نشدی روشن

گر زانکه اثر بودی صبح شب تاری را

۵

حاصل ز گل وصلم شد چهره زرد آخر

ناچار خزان آید هر باغ و بهاری را

۶

بی تیر و کمان افتد صد صید بخاک ره

گر میل شکار افتد هچون تو سواری را

۷

سوز نفس اهلی در آه حریفان نیست

کین درد نمی باشد هر سینه فکاری را

تصاویر و صوت

نظرات