
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۴۶
۱
مژده گل چه میدهی عاشق مستمند را
داغ دل است هر گلی مرغ اسیر بند را
۲
دود درون من ترا دفع گزند بس بود
جان کسی چه میکنی دود دل سپند را
۳
چند ز بهر سوزمن گرم چو برق بگذری
سوختم آخر ای پسر تند مران سمند را
۴
مست نه ای، چه می چمد قد خوش تو گویا
جلوه ناز میدهی سرو قد بلند را
۵
تا بتو لاف زد پری کس نگهش نمی کند
دید بلی نمی توان مردم خودپسند را
۶
صید توام مرا کشد غیرت زلف پر خمت
کز پی صید دیگران حلقه کنی کمند را
۷
غم نخوری زسوز من گر چو سپند سوزیم
زانکه زسوختن کجا چاره بود سپند را
۸
فایده یی نمیدهد گفتن درد دل به خلق
هم تو دوا کنی مگر اهلی دردمند را
تصاویر و صوت

نظرات