
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۴۶۸
۱
فصل بهار و خلق بعشرت نشسته اند
مارا چو لاله ساغر عشرت شکسته اند
۲
بیرون خرم ام ای گل خندان که در چمن
آیین نوبهار بیاد تو بسته اند
۳
از خاک کشتگان غمت لاله می دمد
یعنی هنوز ز آتش داغت نرسته اند
۴
بیچاره عاشقان که ز دست تو روی زرد
همچون گل دو رنگ بخوناب شسته اند
۵
اهلی که مرغ هر چمنی بود شد کنون
ز آنها که پا شکسته بکنجی نشسته اند
نظرات