اهلی شیرازی

اهلی شیرازی

شمارهٔ ۴۷۵

۱

عرش و معراج نه در خورد من زار بود

عرش من کرسی و معراج سردار بود

۲

سینه گر زخم تو دوزد سپر طعنه شود

رشته کاین کار کند رشته زنار بود

۳

زین چمن هرچه نه چون لاله درو داغ دلیست

گر همه شاخ گل تازه بود خار بود

۴

آن زمان بر تو وزد بوی گل باغ بهشت

که گل باغ جهان در نظرت خوار بود

۵

مستی و جامه دریدن صفت انسانست

هرکه اینها نکند صورت دیوار بود

۶

جان بخواری کشد از سینه اهلی غم عشق

همچو آن رشته که در خاک گرفتار بود

تصاویر و صوت

نظرات