
اهلی شیرازی
شمارهٔ ۴۸۸
۱
بخاک مرده اگر برق عشق برگیرد
چراغ مرده دگر زندگی ز سر گیرد
۲
گذر بکوی تو چون آورم ز جور رقیب
که او سگی است که بر صید رهگذر گیرد
۳
کسی که یکنظرت دید بی تو کی ماند
مگر که نقش جمال تو در نظر گیرد
۴
چراغ بخت که روشن ندیده ام هرگز
بود که از دم گرم تو شمع در گیرد
۵
چو برهمن حذرش نیست ز آتش دوزخ
کجا ز آتش خوی بتان حذر گیرد
۶
مباش بی خبر از حال خود چنان اهلی
که در تو آتش آن شمع بی خبر گیرد
تصاویر و صوت

نظرات